مجله همشهری سینما 24: مصاحبه مان با ساره بیات کوتاه است اما همین هم نکته هایی دارد؛ آن قدر که کم و بیش شخصیت هنری او را مشخص می کند. ما با او از جدایی نادر از سیمین شروع کردیم و به فیلم محمد رسول الله (ص) رسیدیم؛ فیلمی که این روزها اکران شده و بیات در آن نقشی مهم، حلیمه، را بازی می کند.
وقتی می خواستیم برای این گفت و گو آماده شویم، دنبال مصاحبه ها و مطالب قدیمی شما گشتیم. اما گفت و گوهای زیادی پیدا نکردیم. برای همین گفت و گو هم که خیلی طول کشید تا پیدایتان کردیم. کم حرفید یا دوست ندارید درباره کارتان حرف بزنید؟
شاید هم دلیل سومی وجود دارد؛ حرفی برای گفتن ندارم و برخلاف خیلی از آدم های این روزها خودم را در تمام حوزه ها متخصص و دانای کل نمی دانم. نهایت تلاشم حضور با تمام وجود در فیلم هاست و اگر قرار بر حرف زدن باشد، اثر خلق شده و نتایج آن کافی است. کلا در زندگی شنونده بودن را به گوینده بودن ترجیح می دهم. برای حرف زدن زمان زیاد است.
راستش هرچقدر تلاش کردیم که بدون مراجعه به اطلاعات سایت ها و مجلات، به ساره بیات قبل از «جدایی نادر از سیمین» برسیم و ببینیم چه فیلم یا سریالی بازی کرده، چیزی یادمان نیامد. بعد که مرو کردیم دیدیم هم سریال کار کرده اید هم تئاتر. اما جدایی... در معرفی و جاافتادن شما خیلی نقش داشته؛ درست مثل اتفاقی که برای خسرو شکیبایی در «هامون» افتاد. گاهی رهایی از این قله ممکن نیست. شما الان راضیه جدایی... را فراموش کرده اید؟ از آن نقش خلاص شده اید؟
گرفتار و مبتلا و یا اسیر راضیه نیستم که از آن خلاص شوم یا رهایی یابم، بلکه راضیه یکی از بخش های جذاب و فوق العاده زندگی کاری من محسوب می شود که در مسیر تکامل زندگی کاری ام همراهی بی نظیری با من کرده. کاراکتر راضیه توان من را در ادامه این راه افزایش داده. راضیه برای من انرژی است، نه ایستگاهی که در آن توقف کنم.
برای جداشدن از یک نقش چه می کنید؟ زود می روید سیر یک فیلم دیگر یا نه، می روید مسافرت، کتاب می خوانید، می روید دنبال زندگی شخصی و اصلا به سینما فکر نمی کنید؟ اصلا این قدر درگیر نقش می شوید که نیاز به بازسازی روحی داشته باشید؟
برای جداشدن از نقش قبلی، فیلم جدیدی را شروع می کنم، به همین سادگی. بازیگری یعنی همین. البته نکات شما را رد نمی کنم، به انضمام فاصله زمانی منطقی بین پذیرش دو نقش. ترجیح برای من فاصله بین پذیرش دو نقش زندگی کردن است؛ یعنی همان حرف های شما، یعنی نفس کشیدن، تجربه کردن، شنیدن، تماشاکردن.
اصغر فرهادی برای نزدیک کردن بازیگر به شخصیت های فیلمش کلی طرح و برنامه دارد. مثلا شنیده ایم به شما توصیه کرده که مدتی با چادر و مقنعه رفت و آمد کنید یا پولی در کیفتان نگذارید تا نتوانید چیزهایی را که دوست دارید بخرید. این شیوه نزدیک شدن به نقش را بعدها برای خودتان تکرار کرده اید؟ اصلا چطور به نقش نزدیک می شوید؟ با فاصله با آن طرف می شوید یا در آن حل می شوید؟
سبک آقای فرهادی برای گرفتن بازی از بازیگرانش سبک متفاوت و دشواری است و آثارشان اثبات کرده که این شیوه، شیوه متفاوت و راضی کننده ای است. ضمن این که تسلط آقای فرهادی در این روش غیرقابل انکار است. و در مورد این دعوای قدیمی دنیای بازیگری (حل شدن در نقش و درگیر شدن با آن یا فقط هنر بازیگری)، از تعامل با کارگردان می توان یکی از این دو راه را انتخاب کرد.
برای شخصیت طراحی دارید؟ مثلا می گویید این شخصیت در نقطه A است، بعد کم کم تغییر می کند و به نقطه B می رسد؟
طراحی برای من یعنی فیلمنامه به اضافه شیوه روایت کارگردان. از تلفیق فیلمنامه و کارگردانی می توان به شخصیت پردازی رسید و این اصل مهمی برای من است؛ قرارگرفتن در اتمسفری که توسط کارگردان هدایت می شود و من در آن به ایفای نقش می پردازم. شرایط ایده آل برای بازیگر فیلمنامه سنجیده و کارگردانی درست است که با ضعف یکی از این دو حتما طراحی بازیگر دچار مسئله خواهدشد.
کارنامه تان را که مرور می کنیم می بینیم بیشتر انتخاب هایتان زن هایی اند که مدام با خودشان در کشکمش اند. همه چیز درونی است و آنچه که بیرون دیده می شود تنها سطح ماجراست. از جدایی... تا ناهید و حتی خداحافظی طولانی، نگاه کردن به چهره تان حکایت از یک غم خیلی عمیق دارد که انگار نمی شود از شرش خلاص شد. این انتخاب ها «پیش آمده» یا این که فکر کرده اید در آنها بهتر عمل می کنید؟